آزادي از ديدگاه امام حسين (ع)
مقدمه
آزادي يكي از مناقشه انگيزترين مفاهيمي است كه تاكنون در ميان دانشورانعلوم اجتماعي مورد بحث و بررسي قرار گرفته، هر انديشمندي بر اساس ذهنيت خود آنرا تعريف كرده. مكاتب گوناگون هم تعريفهاي متفاوتي از آن ارائه كردهاند.
در اين مقاله مفهوم آزادي از نظر دانشمندان غربي و حضرت امامخميني؛ وسپس از ديدگاه امام حسين(ع) تحليل و كاوش شده است.
مفهوم آزادي در غرب
مفهوم اوليه آزادي در اروپا عبارت بود از آزادي از قانون؛ قانوني كه سنتها و آداب ورسوم اجتماعي ريشهدار و ظاهراً نازدودني را نيز در بر ميگرفت. تئوريها و مكاتب«خردگراي» قرون هفدهم و هجدهم مخالف قوانين و سنتهاي پر دامنه و تبعيض آميزحاكم بر جامعه و اقتصاد بودند ولي با نفس قانون مخالفتي نداشتند. باحكومت مطلقه ودخالت زياد دولت در امور اجتماعي و اقتصادي مخالف و طرفدار حق پيروي از منافعفردي و برابري در برابر قانون بودند.
بعدها انديشمندان غرب ديدگاه اوليه آزادي را با تمسخر توصيف كردند، برايمثال تامس كاريل عبارت «هرج و مرج به علاوة پاسبان» را به كار برد. جان استوارت ميلتعبير آنان را از قانون و آزادي به صورت زير خلاصه كرد «آزادي يعني پيروي از منافعشخصي تا جايي كه ديگران را از اين آزادي محروم نكند».
بابررسي آثار انديشمندان غرب ميتوان پيبرد كه نخستين عنصري كه مفهومآزادي را به وجود آورد، نبود خودكامگي است، اگر قدرت فقط بر اساس قانون اعمال شودافراد در امان خواهند بود، اما بايد از آدميان بر حذر بود و چون هيچ فردي آنقدر با فضيلتنيست كه قدرت مطلق را در دست داشته باشد و فاسد نشود نبايد به هيچ كس قدرتمطلق داد، پس ميبايست قدرت باز دارندة قدرت باشد، بايد مراكز تصميمگيري،ارگانهاي سياسي و اداري متعدد باشند تا بتوانند متعادل كننده يكديگر باشند و از آنجاكه همة آدميان در حاكميت شريكند لازم است كه اعمال كنندگان قدرت به نحوينماينده و برگزيدة فرمانبرداران باشند، به عبارت ديگر آزادي در گرو اجراي قانون و نبوداستبداد معنا پيدا ميكند.
بر همين اساس منتسكيو (انديشمند فرانسوي) مهمترين اثر خود را به نام «روحالقوانين» تدوين كرد. البته مفهوم آزادي در نگاه وي ابهام آميز است از يك طرف اومعتقد است كه «آزادي يعني قدرت قانون» و از طرف ديگر ميگويد «آزادي يعني همانايجاد تعادل اجتماعي و طبقاتي». به بيان ديگر منتسكيو معتقد به آزادي از نوع الگوياشرافي ميباشد.
جانلاك به نبرد با استبداد برخواست و ليبراليسم را به نحوي جديد تفسير كرد وآزادي را در چهارچوب به رسميت شناختن مالكيت معنا كرد. او وظيفه حكومت را حفظآزادي و تأمين منافع فرمانبرداران ميدانست.
در ميان انديشمندان غربي آيزا برلين مباحث جامعتري روي آزادي انجام داده، بهنظر او، در ميان معاني گوناگون آزادي دو معنا از همه مهمتر و برجستهتر بوده است، آزاديمثبت و آزادي منفي. منظور از اين دو تعريف اين است كه كداميك از آنها معناي راستينآزادي را دربر دارد. آزادي مثبت درنظر برلين چند معنا دارد، همين تعدد معاني، مسألهتقابل آزادي مثبت با آزادي منفي و به طور كلي بحث او را مبهم كرده است. آزادي مثبتاز نظر وي گاهي به معناي خود مختاري فردي و در جاي ديگر به مفهوم عمل برحسبمقتضيات عقل و و گاهي به معناي حق مشاركت در قدرت عمومي به كار رفته است.
برلين دربارة آزادي مثبت به طور كلي چنين ميگويد: «معناي مثبت آزادي ازخواست فرد براي خود مختاري برميخيزد. آرزوي من اين است كه زندگي و تصميماتمن متكي بر خودم باشد نه بر نيروهاي خارج از من. ميخواهم ابزار ارادة خودم باشم نهارادة ديگران. ميخواهم كارگزار باشم نه كار پذير و به موجب دلايل و اهداف آگاهانهايعمل كنم كه از آنِ خود من است نه به موجب عواملي كه از خارج بر من اثر ميگذارد.ميخواهم كسي باشم نه هيچ كس، كارگزار و تصميم گيرنده باشم نه اين كه برايم تصميمبگيرند. خود گردان باشم نه اين كه ديگران با من چنان رفتار كنند كه گويي شيء ياحيوانم يا بردهاي عاجز از ايفاي نقش انساني خود؛ يعني اينكه بتوانم اهداف و شيوههايرسيدن به آنها را در ذهن خود تصور كنم. اين دست كم بخشي از معناي عقلاني بودنانسان است».
همانگونه كه در بالا به صورت مختصر اشاره شد مفهوم آزادي در ميانانديشمندان غربي مبهم و بعضي مواقع متناقض ميباشد. البته چالشهاي زيادي درمورد آزادي وجود دارد كه هنوز جواب جامعي به آنها داده نشده است، مانند رابطه علم وآزادي، دينداري و آزادي، حداقل و حداكثر آزادي و... كه مجالي براي بحث و بررسي آنهادر اين مقاله نيست.
آزادي در انديشه حضرت امام خميني؛
در انديشه امام خميني؛ همواره كلمات ساده و دقيق هستند كه به كلمات غليظمعنا ميبخشند، حضرت امام؛ با انديشه ناب خود نگاهي نو به آزادي داشتهاند و اساساًآزادي از ديدگاه وي بايد در جهت رشد و تعالي شخصيت انسان به كار گرفته شود. زمانيكه از امام خميني؛ درخواست ميشود معناي آزادي را بيان كنند در پاسخ چنينميفرمايند:
«آزادي يك مسألهاي نيست كه تعريف داشته باشد، مردم عقيدهشان آزاد است،كسي الزامشان نميكند كه شما بايد حتماً اين عقيده را داشته باشيد، كسي الزام به شمانميكند كه حتماً بايد اين راه را برويد، كسي الزام به شما نميكند كه بايد اين را انتخابكنيد، كسي الزامتان نميكند كه در كجا مسكن داشته باشيد يا در آنجا شغل داشتهباشيد، آزادي يك چيز واضحي است».
در اين سخن امام به جاي پرداختن به بيان مفهوم آزادي به برخي از مصاديق آناشاره ميكند، زيرا مفهوم آزادي نياز به بيان ندارد و بر همگان روشن است و از بديهياتاست. آنچه مهم است، پياده كردن اين مفهوم در عينيت خارجي و بيان پيش نيازها وشروط و چگونگي آن و همينطور شكلگيري آن در زمانها و مكانها و ديگرنيازمنديهاي آزادي است كه بايد مطرح شود.
از ديدگاه امام انسان آزاد آفريده شده و در چهارچوب قانون بايد حركت كند، ايشاندر مورد آزادي در اسلام چنين ميگويد:
«شما اگر چنانچه به احكام اسلام اعتقاد داريد اين احكام اسلام است. اسلام،انسان را آزاد قرار داده است. انسان را مسلط بر خودش و مالش و بر جانش و بر نواميسشساخته است و ميگويد هر انساني در مسكن آزاد است، در مشروب و مأكول، آنچه خلافقوانين الهيه نباشد، آزاد است. در مشي آزاد است. حكم اسلام است كه اگر كسي به منزلكسي حمله برد براي آن كس كه مورد حمله واقع شده است كشتن حمله كننده جايزاست».
پس آزادي در اسلام تنها به قانون خدا محدود شده است و جز قانون خدا براي آنحد و مرز نيست. زماني كه ميگوييم آزادي اسلامي، يعني رهايي از تمام قيدها و بندهاجز قانون خدا، رهايي از بردگي در برابر زورمندان، رهايي از وابستگيهاي مادي، رهايي ازشهوت و خواست نفس، رهايي از ستم پذيري و چاپلوسي است.
امام خميني1 در بيان معناي صحيح آزادي چنين ميگويد: «حالا كه من آزادم]آيا بايد[ هركاري ميخواهم بكنم؟ آزادم كه هركسي را ميخواهم اذيت بكنم؟ آزادم كههرچه ميخواهم بكنم ولو به ضد اسلام باشد، ولو به ضد منافع مملكت باشد؟ اين آزادياست؟ اين را ما ميخواستيم؟ ما آزادي ميخواستيم در پناه اسلام... اسلام هم آزاديدارد، اما آزادي بي بند و بار نه، آزادي غربي ما نميخواهيم».
آزادي ما از مباني اسلام نشأت ميگيرد و كاملا فطري و الهي است. امام ميگويد:«يكي از بنيادهاي اسلام آزادي است. انسان واقعي فطرتاً يك انسان آزاد است».
مطابقِ اين مباني امام اعلام ميكند سياست ما هميشه بر مبناي آزادي واستقلال و حفظ منافع مردم خواهد بود و با قاطعيت تمام تضمين ميكند كه:
«اين اصل را هرگز فداي چيزي نميكنيم».
با بررسي آثار و انديشههاي امام خميني دربارة آزادي به اين نكته مهم ميرسيمكه لازمة انسانيت آزادياست. از نظر ايشان هرگاه به اصل آزادي و حريت انسان خدشهوارد گردد عبوديت غيرالهي ممكن و محقق خواهد شد.
آزادي از ديدگاه امام حسين(ع)
خداوند انسان را موجودي مختار و آزاد آفريده است و هرگز پذيرش حكومت غيرالهي و غير ديني را اجازه نداده است، زيرا حاكميت غير الهي موجب سلب آزادي ومسئوليت ميشود. (لاتكن عبد غيرك وقد جعلك الله حرا؛ بنده ديگران مباش چرا كهخداوند تو را آزاد آفريده).
اين آزادي در همة ساختارهاي سياسي و فرهنگي و اقتصادي تجلي مييابد.مظهر آزادگي و حريت امام حسين(ع) ميباشد. امام از آزادي تعريف خاصي را ارائهنكردهاند وليكن شاخصهايي كه ايشان براي آزادي تدوين نمودهاند جامعترين وگوياترين شاخصهاست كه براساس آنها ميتوان مفهوم آزادي و آزادگي را درك نمود:
1ـ آزادي به معناي نفي سازش با ظلم
فلسفة نهضت عاشورا با نفي حكومت جور و ستم گره خورده. امام حسين هر زمانكه فرصت مييافت مردم را به حكومت جبار و ظالم بنياميه آگاه مينمود و آزادگي انسانرا در پناه عدالت و حكومت عادل ميدانست. امام حسين در پاسخ به «عمر أطرف» كه اورا دعوت به صلح و سازش با طغيانگر وقت يزيد مينمود چنين فرمود: «جد بزرگوارمرسول خدا(ص) به كشته شدنم خبر داده، به خدا قسم هرگز از خويشتن پستي و ذلت نشاننميدهم».
در مدينه پس از گفت و گوي طولاني با برادر خود محمد حنفيه فرمود:
«برادرم، اگر بر روي زمين هيچ پناهگاه و اميدي برايم نباشد باز هم هرگز با يزيدبيعت نميكنم».
امام در پاسخ قيس ابن اشعث كه او را دعوت به بيعت با يزيد ميكرد چنينميفرمايد: «نه، هرگز، قسم به خداوند متعال دستم را همانند فرد ذليل به دست آناننخواهم داد و همانند بردگان راه فرار پيش نميگيرم. پناه و ملجأ من تنها خداوند متعالميباشد».
امام حسين(ع) نه تنها زندگي تحت لواي حكومت ظالم را روا نميدارد، بلكه درچنين نظامي براي مؤمنان آرزوي مرگ ميكند، ايشان ميفرمايد:
«ميبينيد حوادث روزگار بر ما وارد شده است، چهرة دنيا دگرگون گشته و رو بهزشتي نهاده است و نيكيها و فضائل روز به روز از دنيا رخت برميبندد و از خوبيها جز تهماندة اندكي باقي نمانده است. چراگاه زندگي همچون مرتعي وحشت انگيز شده است،مگر نميبينيد كه به حق رفتار نميشود و از باطل جلوگيري به عمل نميآيد. با چنيناوضاع و در چنين شرايطي افراد با ايمان بايد كه بر راه حق بوده رغبت به ملاقات پروردگارخويشتن داشته باشند».
2ـ آزادي به معناي نفي ذلّت
مهمترين شعار آزاديخواهي نهضت عاشورا نفي ذلت بوده. انسان آزاد هرگز زير بارذلت نميرود، امام حسين(ع) ميفرمايد: «هيهات منا الذلّه» (هرگز زير بار ذلتنميرويم).
آزاديخواهي با ذلت متضاد يكديگر هستند و قبول يكي نفي ديگري را به همراهدارد. اگر انسان ذلت را از خود دور كند به سوي آزادي و آزاديخواهي حركت ميكند. امام دركلمات قصار ميفرمايد: مرگ با عزت بهتر است از زندگي با ذلت.
زندگي تحت لواي ستمگران و ظالمين عين ذلت ميباشد و در اين حالت، مرگسرخ رسيدن به سعادت است، ايشان ميفرمايند: «اني لا اري الموت الا سعادة، والحياةمع الظالمين الا برما؛ مرگ را چيزي جز سعادت نميبينم و زندگي با ستمكاران را جز رنجو ملال نميدانم.»
3ـ آزادي به معناي عزّت
معناي لغوي عزت عبارت است از دوست داشتن و نيرومندي، توانايي و شريف وبزرگوار كه يكي از اسامي خداوند متعال است.
از نظر اصطلاحي، اين واژه به كساني اطلاق ميشود كه داراي ويژگيهاي روحيخاص و بلندي هستند. كساني كه از حيثيت و آبروي بلندي نزد ديگران برخوردار هستنددست تكدي و التماس و خواهش نزد هركس و ناكس دراز نميكنند. عزيز،خواندهميشوند. عزيز ناميده شدن خداوند براي بينيازي و غناي حضرتش از خلق واحتياج موجودات و ممكنات به ذات لايزالش ميباشد.
در روايات اسلامي، عزت كه مترادف افتخار و سربلندي و عظمت و مجد آدمياست به شدت مورد اهتمام و تأكيد قرار گرفته است و معصومين: آن را به عنوان يكويژگي مثبت و قابل تقدير از ما خواستهاند. امام علي(ع) در موارد زيادي به عزت نفس وگرامي داشتن گوهر وجود انساني و پرهيز از مذلت و خواركردن وجود سفارش كردهاند وچنين ميفرمايند:
«به جز از خداي سبحان چيزي نخواهيد، زيرا اگر به شما بدهد شما را گراميداشته و اگر ندهد ذخيرة آخرتتان خواهد كرد».
از نظر امام حسين(ع) انسان آزاد، كسي است كه زندگي او همواره با عزت باشد.برهمين اساس، محور تلاش جوانمردانه خود و اصحابش در كربلا را بر نيل به عزت و تنندادن به ذلت قرار ميدهد، زيرا آن حضرت ميداند آنكه عزيز است استوار و شكستناپذير است، آنكه ترس از رفتن و ميل به ماندن ندارد سربلند است. در واقع نهضتِحسيني، سرمشقِ روشني است براي همة آناني كه درس عزت و آزادي و سربلنديميجويند.
رابطة بين عزت و آزادي يك رابطه دو طرفه ميباشد، به بيان ديگر از نظر امامحسين(ع) انسان آزاد زندگي با عزت و شرافتمندانه دارد و فردي كه با عزت زندگي ميكندمسير تكامل و پيشرفت را طي مينمايد.
4ـ آزادي به معناي نفي دنيا طلبي
براساس انديشههاي امام حسين(ع) يكي ديگر از شاخصهاي آزادي عدمِ توجهبه متعلقات و آرزوهاي دنيوي است، آن حضرت ميفرمايند:
«مردم بردة دنيايند و از دين تنها اسمي بر سر زبانها دارند و تا هنگاميكه زندگيخوشي داشته باشند به گرد دين ميگردند اما اگر با پيشآمد ناگواري امتحان شونددينداران رو به اقليت خواهند رفت».
انساني كه خود را برده و بندة دنيا ميكند در حقيقت آزاد نيست، بلكه به نوعيطوق بندگي را به گردن خود آويخته، امام حسين(ع) با آن بينش عميق كه برخاسته ازروح بلند و فداكار اوست به اين مهم اشاره ميكند، ميفرمايند:
«بندگان خدا، از خدا بترسيد و از دنيا حذر نماييد. اگر بنا بود كه اين دنيا براي كسيباقي بماند، و يا كسي براي اين دنيا باقي بماند پيامبران الهي براي بقاء سزاوارتر از همهبودند ولي خداوند دنيا را بمنظور امتحان آفريده است، و ساكنان آنرا نيز براي فنا خلقفرموده است پس از دنيا توشه برگيريد كه بهترين توشهها تقوا است و از خدا بترسيد تارستگار شويد»
توجه به دنيا و دنيا طلبي انسان را خوار و زبون ميكند، برهمين اساس اوليا ومؤمنان آزادترين افراد بشر ميباشند، امام در اين باره ميفرمايند:
«آنچه كه در روي كرة زمين بر آن آفتاب ميتابد از شرق تا غرب، از دريا تا صحرا،از كوه تا جلگه، همه و همه در نظر فردي كه از اولياي خداست و اهلمعرفت خدا ميباشدهمچون سايهاي زودگذر و بي ارزش است كه صلاحيت دلبستگي ندارد. آيا آزاد مردينيست كه همت كند و اين ته ماندة بي ارزش دنيا را براي اهل خود واگذارد، خود را به ايندنياي پست نفروشيد. آگاه باشيد كه چيزي جز بهشت نميتواند بهاي شما باشد و هركسدل به دنيا ببندد و در پيشگاه الهي به همين دنيا راضي گردد به چيزي پست راضيگشتهاست».
نتيجه
با بررسي و تحقيق در انديشههاي امام حسين(ع) پيرامون آزادي ميتوان چنينبرداشت كرد كه اگرچه امام از آزادي تعريف خاصي را ارائه نكرده وليكن مؤلفههايي را كهبراي رسيدن به يك آزادي واقعي يعني حريت نياز است به خوبي و جامع تدوين كردهاند.
ايشان نه تنها مؤلفههاي آزادي را بيان فرمودند، بلكه به صورت عملي از ابتدايحركت به سمت كربلا و تا شهادت، نمونه عيني يك انسان آزاديخواه را نشان دادند.بهطور كلي ميتوان رويكرد امام حسين(ع) نسبت به آزادي را به صورت زير نمايش داد:
جامعةمطلوبنفي دنيا طلبي
عزت آزادي نفي ذلت
مبارزه با ظلم
منابع: تبیان
1ـ دولت و جامعه در ايران، محمد علي همايون، كاتوزيان، ترجمه افشار (نشر مركز)ص69
2ـ روح القوانين، منتسكيو، ص 57.
3ـ مراحل اساس جامعه شناسي، ديمون آرون، ترجمه باقر برهام ص 39.
4ـ مباني جامعه شناسي سياسي، محمد آراسته خو، (نشر گزينش) ص 193.
5ـ ليبراليسم و محافظه كاري، حسين بشيريه (تهران، نشر ني) ص 105.
6ـ صحيفه نور، ج 9، ص 88.
7ـ امام خميني و جنبش، سخنراني مورخه 25/2/43 ص 109.
8ـ صحيفه نور، ج 7، ص 61.
9ـ همان، ج 2، ص 56.
10ـ همان، ج 2، ص 166.
11ـ لهوف، ص 23.
12ـ مقتل خوارزمي، ج 1، ص 188.
13ـ حماسه سازان كربلا، ترجمه عقيقي بخشايشي، (قم، نويد) ص 35.
14ـ بلاغة الحسين(ع)، مصطفي آل اعتماد، ص 158.
15ـ بحارالانوار، ج 44، ص 139.
16ـ فرهنگ جديد عربي ـ فارسي، ترجمه محمد بندر ريگي، انتشارات اسلامي.
17ـ نهج البلاغه، نامه 31.
18ـ بلاغة الحسين(ع)، مصطفي آل اعتماد، ص 189.
19ـ همان، ص 309.